![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
شمـشیر تـیز خـطبۀ تو در نـیام صبر شیری ست که تکیه زده بر کنام صبر نام بـلـنـد تـوسـت که در اوج اقـتـدار افراشته ست پرچم خود را به بام صبر جنگ حسین و صبر حسن در تو جمع شد اینگونه نام نهضت تو شد قـیام صبر جـام بلا عـسل شـده در کـام شاه دین وقتی که در مقـابل تو دیـد جام صبر در کـربـلا امـام جـماعت حـسین بود در شـام با امـامت تو شد اقـامه صبر «آری شود، ولیک به خون جگر شود» هر گاه سنگ لعل شود در مقام صبر حالا که نـام دیگـر تو کـوه صبـر شد شد ثبت بر جـریـدۀ عـالـم دوام صبر قـربانی حـسین شده در مـنـای عـشق ذُرّیــۀ مـقــدّس تـو ای امــام صــبــر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
تا ابد در اخـتـیارت ذوالفـقارِ مرتضی هست نام مستعارت ذوالفقارِ مرتضی لحن تو کوبنده، نافذ، کاری و بی واهمه میشوی با این عبارت؛ ذوالفقارِ مرتضی از طفـولیت تبِ روشنگری را داشتی بود از اول کـنارت ذوالفـقارِ مرتضی زینت بابا شدن تنهـا فـقـط کار تو بود اینچنین شد افتخارت ذوالفقارِ مرتضی چادر زهـرا برایت مایه حجـب و حیا رونق در کار و بارت ذوالفقارِ مرتضی با جنم بودی! شجاعت داشتی! شد تا ابد بیقرار بیـقـرارت ذوالـفـقـارِ مـرتضی هر کجا حرف از درایت بود فوراً می نشست با ادب در انتظارت ذوالفقارِ مرتضی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـراست، یـادگـاری نـور خـدای من خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من پـرواز میکـنـیـم از این خـانـه تا خـدا من با دعـای فـاطـمـه او با دعـای من ما نـور واحـدیـم، نه فـرقـی نـمـیکـند من جـای او بـتـابـم یـا او به جـای من مـسـت تـجــلـیـات خــداونـدی هــمـیـم من بـا خـدای اویـم و او بـا خـدای من یک طور حرف میزند انگار بوده است در ابـتـدای خـلـقـت و در ابـتـدای مـن دنیـا! تـمـام آنـچـه که داری بـرای تـو یک تـار مـوی خاکی زهـرا برای من کاری که کـرد فـاطـمه کـار امـام بـود زهراست پس علی من و مرتضای من ما یک سپـر برای جهـازش فروخـتیم چیزی نـبـود تا که بمـیـرد به پـای من هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است از من مگیر دلخـوشیام را خدای من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هر دلی را که ز داغ تو کبـابش نکنند مثل شمع از شرر عشق توآبش نکـنند نیست پــروانۀ پـر سوختـۀ بـزم غمت هرکه را در غـم تو شمع مذابش نکنند تاحسینی نشود جان و دل عاشق دوست در ره مهـر و وفـا پا به رکابش نکنند رنگ و بو از چمن عشق تو باید گیرد هرگلی را که دراین باغ، گلابش نکنند با ولای تو اگـر دل نـرسـد تـا به خـدا رهرو و عاشق این راه خطابش نکنند دل کجا لایق آبادی و شادی به جزاست گربه سیل غم و اشک تو خرابش نکنند آتش ارزانی آن دل که به داغ تو نسوخت هرکه دلسوخـتۀ توست عـذابش نکـنند ما گدایان تو هستیم و تو صاحب کرمی هرکه کوبد درِ این خانه جوابش نکنند وای بـرحـال دل زار « وفائی» فـردا گر غـلام در این خانه حسـابش نکـنند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
پـای غــم تـو آه، خــداهـم گـریــسـتــه هــمــراه بـا پـیـمـبـر اکـرم گـریـسـتـه قطعا غریق بارش باران لطف توست چشمی که در عـزای تو نم نم گریسته یعقوب صد برابر یوسف نه؛ صدهزار خون گریه کرده است و از این غم گریسته رحمت به دیدهای که برای غمت حسین پـای لـهـوف و پـای مـقـرم گـریـسـتـه نــوکــر بــرای آن بــدن نــامـنـظـمـت هـرشب میان روضـه مـنـظم گریـسته روضه پس از تو روضه ناموس بود پس هر کس که شد برای تو مَحرم گریسته آقا ببـخـش پـای غـم و درد خـواهـرت نـوکـر اگر نـمـرده، اگــر کم گـریـسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام در شهر شام
شامیان غربت ما را همه جا جار زدند خـنده بر بیکسی عـتـرت اطهار زدند پـای رأس شـهـدا هـلهـلـه بر پـا کردند تـازیـانـه بـه اسـیــران گـرفـتـار زدنـد چـقدر دور و بر محـمـل ما رقـصیـدند سـاز بـا نــالـه طـفـلان عــزادار زدنـد زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بیدوا زخـم زبان است که بسیار زدند طـفـل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند شـاخـۀ گـل که نکـردنـد نـثـار مـهـمان سنگها بر سر ما از در و دیـوار زدند خـوبی سنگ همین است، نمیسـوزاند آتش از بـام به فـرق من بـیـمـار زدنـد سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سـر بـابـای مـرا زودتـر انـگـار زدنـد بیجهت نیست میافتد سر عباس از نی عـمّهام را جـلـوی چـشم عـلمدار زدند گر نبـودند به کـوچه بـزنـنـد فاطمه را در عوض فاطمهها را سر بازار زدند یاعـلی زینبت افـتاد عـبای تو کجاست دخـتـرت را بـنـگـر در بر انظار زدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت معصومه سلاماللهعلیها
امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد جهان را میکند روشن ولی با نور این گنبد یقین دارم به نور افشانیاش خورشید شَک دارد جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد کسی که مبدأ میل جهان را میدهد تغییر برای طعم این تغـییر دریایی نمک دارد اگر که این همه گلدسته دارد معنیاش این است به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند یقینا روی لب یا لَـیْـتَـنا کُـنّا مَعَـک دارد کریمه، عالمه، یا ساجده یعنی که این خانم فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد یکی با دیدن گنبد، یکی با بوسه بر مرقد برای زائرانش نسخههای تک به تک دارد نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد منم در زیر پای زائرانش خسته و بیتاب اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بر درگـهـی سـلام که ذلت ندیـده است آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است بر حـضرتی سلام که از حُسنِ تربیت در روزگار از عظمت یک پدیده است بر نخـلـهای سـلام که در لالهزار عـلم از شاخه شاخهاش گل عرفان دمیده است بر هـاجـری سلام که در کعـبۀ عـفاف اوصاف او ز قـبلۀ هـفـتم رسیـده است بر مریـمی سلام که مـوسای اهل بیت او را به نور عشق و دعا پروریده است بر دختری سلام که چون جدهاش بتول او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است معصومهای که پاس حریمش دهد فلک معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است بـر مـاه آسـمـان امـامـت سـتـاره است بر نـور دیـدگان عـلی نـور دیـده است در اهـل بـیت فـاطـمـۀ دیـگـر است او او را خـدا ز خیل زنان برگزیده است خـورشـید تـابـنـاک خـراسان عشق را این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است بر خواهـری سلام که گردون مثال او جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است زینب قـدش ز داغ بـرادر شکـسته شد او هم قـدش ز هجر برادر خمیده است بر هـجـرتش سلام که هجـر بـرادرش او را ز شهر وحی به ایران کشیده است آمــد بــرای دیــدن روی رضــا ولــی او را ندید و بر لب او جان رسیده است ای در حجاب نور خود از دیدهها نهان! کو دیدهای که روی تو بیپرده دیده است؟ دامان سبز هر ملکی باغ گل شده است از چشم زائرت چو گل اشک چیده است امشب به شـوق بوسه به درگاه عزتت مرغ دلم به سوی حـریمت پریده است خوانم تو را به زمـزمۀ « إشفعـی لنا » لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است بر درگهـت نهـاده «مـؤید» سـر نـیاز جایی ز درگه تو که بهـتر ندیـده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بـاز هـم رو بـر این در آوردم بـهـر ایـن آسـتـان، سـر آوردم گـفـتـم از پـا فـتـادهام، گـفـتـنـد رو بـر ایـن در بــیـاور آوردم چه جز آلـودگی، به هـمراهم؟ در حــریـمـی مـطـهــر آوردم باغ طاعت ز خشکسالی سوخت شـاخ بیبـرگ و بیبَـر آوردم هـمه جـا، تـیـربـار و آتش بود لاجـرم، رو به سـنـگـر آوردم گرچه تر دامنم ز کرده، ولیک اشـک را دامــنــی تــر آوردم هر زمان زد هوای قم به سرم گویی از شـوق، پـر در آوردم بر حریمت که باب حاجاتست داورم داده، بـــــــــاور آوردم از جـوار رضـا رسیـده، سلام از بــرادر بـه خـواهــر آوردم دل نبـاشد درون سـیـنه که من با خود اسپـند و مجـمر آوردم وز دل خون چکان خود، شب و روز دیـدهای خـون فـشانتـر آوردم مرهمی نه، به روی زخـم دلم پــــدرم، داغ دخـــتـــر آوردم دست، خالیست لیک با شعرم حُـب زهــرا و حــیــدر آوردم بیت بـیـتـم به یـاد اهـل الـبـیت یک سـبـد گـل مـعـطـر آوردم شعرم از سوز روز عاشوراست بــوی گـلهـای پــرپــر آوردم مورم و خوشه چین خرمنشان تـوشهای بـهـر محـشـر آوردم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من ببـین که یار تو بییار و یـاور افتاده ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم بیا که با تو بگـویم ز درد و غـمهایم نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم نچیدهاند در این شهر، پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیـدهام سر تو اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نـبـردهانـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست جواب گریۀ من نیشخند حرمله نیست مرا به شهـر چه با احـترام میبردند عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام میبـردند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
حاشا که راه عاشـقی بی دردسـر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانیست حیرانیست ویرانیست خواهر که از حال برادر بیخـبر باشد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشـو بـاغ امـیـدم بیثـمر باشد انگـار تـقـدیـرم فـراق تـوست پس باید با نا امـیـدی چـشم گـریانم به در باشد دارم جـواب نـامـهات را مـیدهـم امـا با نامهای که دستخـطش چشم تر باشد تنهـا به اینجـا آمـدم اما خـیـالـت تخـت حاشا که در قـم مـردمان بد نـظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس میدیدم دیگر نمیدیـدم تنت بیبـال و پر باشد دیگر نمیدیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیـر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمیدیدی که ناموست با قـاتـلانت چـند منـزل هـمـسفـر باشد در ازدحــام مـردمـان بـد نـظـر بـاشـد در زیر پـای اسبها دنـبـال سـر باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
اگر چه سنگ صبـور برادرش باشد نشـد کـنـار نـفـسهـای آخـرش باشـد اگـر چه هـمـدم دلـتـنـگی بـرادر بود نـشد زمـان غـم و درد دلبـرش باشد رضا رضا به لب و اشک نامه خوانش بود سپـرد سر به سفـر تا کـبوترش باشد گـذاشت پا به بیـابـان هـجـر تا شـاید فراق سر برسد تا که در برش باشد تب فـراق برادر اگرچه او را کشت نـشد که هـمدم جـسم مطـهـرش باشد نکُـشته شکـر خدا پیش او بـرادر را ندیده نیـزه نشـین رأس انورش باشد هزارشکر که ناموس حق ندید اینبار نـگـاه قـوم حـرامی بـرابـرش بـاشـد نگشته ذوب دلش در حرارت گودال به آه و ناله چو مبهوت حنجرش باشد نـدیـده خـنـدۀ بـیشـرم سـاربـانـی را نـدیـده حـرمـلهای سـایۀ سـرش باشد نـدیـده کـوچـۀ پُـر کـیـنـۀ یهـودی را که با شکنجه نگهبان معجـرش باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
این بارگاه قدس که از عرش برتر است آرامگـاه دخـتـر موسی بن جعـفر است جانم فـدای گـنبد زردش که سالهاست خورشید از تشعشع نورش، منّور است بر شانههای گرم حرم تکیه کرده مست این دو مناره که به بلندای محشر است در چشم ما، زمرّد و دُرّ و عقیق و لعل گرچه رواقها همه از سنگ مرمر است جایی که شهر قـم، حـرم آل فاطمهست تولیّتـش به عهـدۀ او تا به محشر است عـطر مـزار گـم شده را پـخـش میکند قبری که عکس واضحی از قبر مادر است او خواهر امام رضا نه، که عشق اوست اصلاً بگـو که دار و ندار بـرادر است از اشـتـیاق آمدنش سمت شهـر طـوس فهمیدهام امام رضا، جان خواهـر است مثل برادرش شده، یعنی که پـلکهاش زخمی ز فرط گریه بر آقای بیسر است با گریه خو گرفته کنارش دو چـشم ما جایی که اشک دیدۀ او روضه پرور است خـیـلی شـبـیه حـال رباب است حال او از بس به یاد خشکی لبهای اصغر است زهـر جـفا چهها که نکردهست با دلش در این دقـایقی که نفـسهای آخر است هر چند داغ دیده و هجران کشیده، باز شکر خدا که روی سرش، دست مَعجر است یک لحظه رو به جانب گودال کن ببین زینب هنوز خیره به رگهای حنجر است شلاّق و کعب نیزه و سیلی به یک طرف زخـم زبان شمر ز هر چیز بدتر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
باز است از حریم تو چندین در بهشت هم دخـتر بـهـشتی و هم خواهر بهشت قم در هجـوم حـادثهها ایمن از بلاست پُر کرده دور شهر تو را مرمر بهشت در انـحـنای چـشم همه جـلـوه میکـنـد در ایـن حـریـم زاویـۀ دیـگـر بـهـشـت از لطف حوض توست اگر منعکس شدهست در چشم خلق صورت واضح تر بهشت در ساحـل مرام تو پهـلـو گـرفـته است افـتـاد اگر کـنـار حـرم لـنـگـر بـهـشت روزی اگر به دیـدن تـو قـد عـلـم کـنـد اصلا بعـید نیست بـسـوزد پـر بـهـشت از آن زمـان که قـم حـرم اهل بیت شد تشبیه شد به صحن تو سر تا سر بهشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت معصومه سلاماللهعلیها
خیر کـثـیر و معـنی آیات کـوثـر است قائم مقام حضرت زهرای اطهر است او فاطمه است، فاطـمۀ دیگر قم است عرش خدا به زیر قدمهای او گم است او دختر است، دختر یک نور بیحد است او خواهر است، خواهر سلطان مشهد است او شافعه است، شافعۀ روز محشر است هستی ز اوست، هستی موسی ابن جعفر است موسـای این قـبـیلـه به او فخـر میکند عالـم به هر وسیله به او فخـر میکـند از کـودکـی عـصـای ولـی خــدا شـده از هر بدی، به دست خدایش رها شده از قلعههای علم و ادب، درب، کنده است روح الامین به عرش علومش پرنده است حُجب و حیا ز هر عملش آبرو گرفت مولا رضا ز آب وضویش، وضو گرفت در بحر حق بسان سفینه است مرقدش و شعبهای ز خاک مدینه است مرقدش خـیـل ملائکـه هـمه حـیـران درگهـش امـثـال بـهـجــتـنـد غـلامـان درگـهـش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند نور خدا به صحن و سرا، موج میزند اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدیست از هر کـرانه نـور خـدا مـوج میزنـد اینجا مـطاف اهل زمین است و آسمان وز شـهـپر فـرشـته فـضا مـوج میزند لـبـیک از زبـان اجـابـت تـوان شـنـیـد در این فـضا که نور دعا موج میزند اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ از شش جهت فـروغ ولا موج میزند از جـلـوهٔ جـلال تو، ای مظهـر کمال! نـور صـفـا در آیـنـههـا مـوج مـیزنـد در کوی تو که ساحل امن است و عافیت دریـای بیکـران صـفـا مـوج مـیزنـد ای کـعــبـهٔ امـیـد کـه در بــارگــاه تـو نـور امـیـد در هـمـه جـا مـوج میزنـد دسـتی به دسـتـگـیـری دلها دراز کـن ای آســتــان تـو حـــرم کــبــریـا شــده وی خـاک آسـتــانـهٔ تـو مــاســوا شـده ای فـرش آسـتـانـهٔ تو، شـهتپـر مـلـک وی خاک راه تو به نـظـر کـیـمیا شـده ای کـعـبـهٔ امـیـد خـلایـق که درگـهـت رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده ای زائـر حـریـم تـو در بـارگـاه قـدس مشمول فیض و رحمت بیمـنـتها شده رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست یا قـامـت سـپـهـر به تـعـظـیـم تـا شده؟ معـصـومهٔ شـفـیعـه تویی، اِشـفـعی لـنا ای شهـره در شـفـاعـت اهـل ولا شـده گـویم مـدیح تو که ز لطف تو تا کنون بـر روی من هـزار در بـسـتـه وا شـده گـلهای طـبـع من ز نـسـیـم عـنـایـتت خـرم شده، شـکـفـته شـده، دلـربـا شده تـا بــارگـاه تــو حــرم اهــلبـیـت بــاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مـا گــدائـیـم گـدائـیـم گـدای دو حــسـن زیر دین کرم و لطف و عطای دو حسن وای اگر نان خور هر بیسر و پایی بشویم روزی ما گره خورده به وفای دو حسن زنــده و مُــردۀ مـا فــرق نـدارد فــردا اگـر امـروز نـمـیـریـم برای دو حـسـن تا فـدایی سـر قـاسـم و مـهـدی هـستـیـم هست پشت سرمان دست دعای دو حسن تا ابـد هر چه خـلیفه است فدای علی و تا ابد هر چه کریم است فدای دو حسن با حـسنهای عـلی تا که رفـاقـت داریم هـمه جـا تـا ابـد آقـایی و عـزت داریـم بـاز هم معجـزه، در دل هـیجان میآید در جهان عطر دل انگـیز جـنان میآید این چه سری است که امشب به مشام جانم عـطـری از نـیـمه مـاه رمضان میآیـد کـیـنه تـوزان جـمل زیر لحـد پـوسیدند در عوض باز حسن جان به جهان میآید چه گنهکار چه مؤمن همه مهمان هستند حـضـرتِ خـیـر رسانِ هـمگـان میآیـد به زمین کرده قـدم رنجه شهنشاهی که وقت مدحـش، قـلم شعـر به جان میآید باز طـوفان بلا را زده پس کـشتی دین آمـده یــازدهـم مـرشـد جـبــریـل امـیـن نیست غم گر نکند دست کسی وا گرهام نوکـر حـلـقه به گـوش حـسن سامـرهام شـدهام شـاپـرک شـمـع وجـود پـسـرش ایمن از بیکسی و درد و غم و دلهرهام شده در سامره تصویر دو گنبد از نور مثل بین الحرمین خاص ترین منظرهام تا ابد هر چه گـشایش به فـدای گـرهای که چـنـین کرد پـنـاهـنـدۀ این مـقـبـرهام نـفـس فــاطــمـیاش راه نــشـانـم داد و اربعین خورد رقـم نابترین خاطـرهام شدهام بیسر و سامان دو تا شش گوشه هرچه دارم همه قربان دو تا شش گوشه خوش به حال شب تاری که تو گردی سحرش کعبه یعنی دل هر کس که شد عشقت گوهرش جان به قـربان همان گـرگ بیـابانی که تاجِ هم صحبتیِ با تو نشـسته به سرش پـدر و مـادر من بـاد بـه قـربـان کـسی که گذشته است به عشق تو ز مادر پدرش جان به قربان بزرگی که شده همچو سگان کـاسه لـیـسیِ غـلامان تو تـنهـا هـنرش جز تو اصلا چه سپهری است که سهمش بشود حضرت مهدی موعود بگـردد قـمرش من کـیام مـدح شهـنـشاه سـماوات کنم »کار من نیست که بنشینم و املات کنم» منِ دل مُـرده که در وادی غـمها ماندم دور از فـیـض مسیحـای مسیـحا مانـدم عـشـقـتان شد پـر پـرواز دو عـالـم امـا مـن اسـیــر اگـر و شـایـد و امـا مـانـدم حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد بین طـوفـان بلا بیکـس و تـنهـا مانـدم اربـعـیـن رفـت و نـدادنـد محـلم اصـلا آه از قـافــلـۀ کـرب و بـلا جـا مــانــدم کـورتـر شد گـرهام هـر چه تـقـلا کردم من فـقـط منتـظـر روضه زهـرا مانـدم روزگاری شده که روز، شب تاریک است خوب کن حال مرا فاطمیه نزدیک است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای جـانِ جانِ جانِ جانم یا أباالمـهـدی ای تـا ابـد نـام و نـشانـم یا أباالـمهـدی وقت سحـر هر دانۀ انگـور میگـوید: ای بـاغـبـانِ مـهـربـانـم یا أبـاالـمـهدی این آتش دیـریـنهام را شعـلهور تر کن بـگـذار بیتـابت بـمـانـم یا أباالـمهـدی دستان تو مثـل حـسن آورده رزقـم را ای بـانیِ هر لـقـمه نـانم یا أباالـمـهدی قند مکرّر! یا حسن! ای حُسنِ مادرزاد شـیـریـنیِ طـعـم دهـانـم یا أباالـمهـدی قسمت شود در سامرا در جشن میلادت در صحن، مولودی بخوانم یا أباالمهدی امشب به عشق تو؛ دوباره عهد میبندم با حضرتِ صاحب زمانم یا أباالمهدی هر صبح مشتاقانه «وَاكْحَلْ ناظِري» خواندم* روشن شـود تا دیـدگـانم یا أباالمـهـدی بر قـامتِ زیبای فرزندت همین جمعه آمین بگو دردت به جانم یا أباالمهدی!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دورهگردی میکنم دور و برت بابُالکرم من گدایی میکنم در محضرت بابُالکرم ای یکی مـانـده به آخـر ای امـامِ دلـربا من دخیل افتادهام پشتِ درت بابُالکرم زادۀ دهــم ولـی اصـلاً هـدایـت زادهای نامِ زیبای حسن شد زیـورت بابُالکرم صاحب عصر و زمان را تو پدر هستی و عشق ای بـقـربانِ گـلِ نـام آورت بـابُالکـرم یا امامِ عسکری وا کن دری بر روی من چون سیاهی میشوم در لشگرت بابُالکرم سامرایت را هوس کردم بده یک تذکره خواهشاً دعوتنما این نوکرت بابُالکرم گرچه کمتر میشود یادت میانِ روضهها میکِـشم آقا خجـالت در برت بابُالکرم نامِ زیبایت که گفتم هستیام آتش گرفت یادم آمد از عموی مضطرت بابُالکرم یا امامِ عسکری حالا که پهن ست سفرهات روضه میخوانم فقط از مادرت بابُالکرم پیشِ چشمانِ حسن نیلوفری شد صورتش گریه کن قربانِ چشمانِ ترت بابُالکرم فاطمیّه میرسد رزقی بده از اشک و آه میرسد ناله ز سمتِ حنجرت بابُالکرم دستِ من برگیر جانِ مهدیت، گرچه بدم دوره گردی میکنم دور و برت بابُالکرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
مشکـین زلفـت شد سر خـط خـبرها پـیـچـیـدگـیـش عـلت جـلـب نـظـرها وقتی که حیدر باغبان باغ زهراست قـطعا طبیـعی باشد اینگـونه ثـمرها جلوه نـمـودی و از این جلـوه نمایی گوشه نشین گـشتـند مجـموع قـمرها در معرض تیـر نگـاهـت مینـشیـنم تـأمـین امـنـیت کـنـد گاهی خـطرها پـرواز در آب و هـوای سـامـرایـت امـیــد و آمـال تــمـام بـال و پَـر هـا دلـدادگی و دلـسـپــردن کــار مـاهـا کـار تو هـم تـبـدیـل نـوکـرها به آقـا غیر از در این خـانهات جایی ندارم من میـثـم عـشق شـمایم سر به دارم ایـل و تـبـار و نـسل در نـسلِ تو آقا هـسـتم غـلامت با همه ایل و تـبارم مِی خوردم و میخـانهها را رفتم امّا سـر از خـمـار عـاشـقـیت بر نـدارم ویرانه بودم تا نگاه تو به من خورد از بــرکـتـش حــالا دلـی آبــاد دارم از آن زمان که روزیم دست تو افتاد سـکـه شـده الـحــمـدلله کـارو بــارم رد کردن سائل ز درگاهت محال است آقـا گـدایی از شـما اوج کـمال است آقــا بــرای هــر دلـی دلـــدار بـایـد وقـت کـرامتها گـدا هـوشـیـار باید چونکه ندارم در بساطم جـنس نابی کـهـنـه کـلافـی بـر سـر بـازار بـاید باده ز تاک عسکری گیراست خیلی پس جـام آن سـاقـیِ کـهـنه کـار باید طوری خرابت کشتهام که خود بسازی این ساختن ورنه دو صد معمار باید سر میدهـم پـای تو بی اما، اگـرها شـاید نـدارد حرف من، ایـنـبار باید خانه دهی من را به شهـر سامرایت یا که عنایت کن به ما رزق شهادت قـطره شود واصل به دریـا آخر سر مجـنـون بمـاند فـکـر لـیلا آخـر سر جایی که درماندم صدا کردم حسن جان نـوکـر بـیـارد رو بـه آقـا آخـر سـر در ابــتــدای راهــم و بـایـد بــمـانـم با لطـف زهـرا پـای تو تا آخـر سر هـر سـال گـفـتم سـامـرای تو میآیم امـا دوبـاره مــانـدهام جـا آخـر سـر من اربعین هر جا سلامی عرض کردم دادم سـلام بــر شـمـا را آخــر ســر امـشب بـرای ما ابالـمـدی دعـا کـن این مرتبه عجل فرج را تو صدا کن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
کسی که ماه شب چـارده اسیرش بود سرِ تمامی افلاک، سر به زیرش بود بهشتِ حُسن، گل حُسنِ بینظیرش بود صفات حضرت الله در ضمیرش بود تـمـام پـهـنـۀ عـالـم شـکـوفـه بـارانش فـرشـتهها و مـلائـک طـلایـهدارانش ز عرش، حضرت جبریل بر زمین پُل زد ز فرش، دیده عالم به عرشیان زُل زد کـتاب نـوکـریم را مـرور کـردم بـاز شکـسـتـههای دلـم را بلـور کردم باز به شوق و ذوق زیارت، دلم چه محزون شد مسیلِ کـوثرِ چـشمم شریعۀ خـون شد
: امتیاز
|